کد مطلب:133219 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

روحیه ی امت و مبارزات پراکنده
در فصل گذشته تابلوی كوچكی از حكومت بیست ساله ی معاویه، جلوی چشم ما قرار گرفت. این تابلوی ناقص، تنها خطوط اصلی استبداد و دیكتاتوری، سیاست بازی و حیله گری او را ترسیم كرد. گفتیم كه سواد جمعیت در زمان او، و مخصوصا پس از شهادت امام حسن علیه السلام، به ضعف گرایید و امت دچار خفقان و نومیدی شد.

یأس و نا امیدی توده ی افراد با هدف و با ایمان و روشن بینان آزاده ای را كه در گوشه و كنار مملكت بودند، بسختی ناراحت می كرد و این عده، بطور پراكنده در فكر مبارزه و تبلیغات مخالف می افتادند. این مبارزات پراكنده، معاویه را جری تر می كرد و با استفاده ی از خود باختگی جامعه، مخالفین را كه متشكل نبوده و هسته ی مركزی و تشكیلاتی نداشتند، بشدت می كوبید.

این مبارزات،، از اوان خلافت بلا منازع او كه پس از صلح امام حسن علیه السلام پا برجا شد، شروع شد و همچنان تا پایان زندگی او ادامه داشت. و اكنون چند نمونه از روحیات مردم دوران او را برمی شماریم:

- وقتی معاویه در كوفه می خواست از مردم بیعت گیرد، هر كه وارد می شد، می گفت: «من كراهت دارم با تو بیعت كنم.» معاویه می گفت: «خدا در آنچه شما نمی پسندید خیر زیادی قرار داده است.» و پس از آنكه بیعت تمام شد «قیس بن


سعد بن عباده» كه از بزرگان قوم بود گفت:

«مردم شما شر را به جای خیر برگزیدید و عزت خود را به ذلت و ایمان را به كفر تبدیل كردید. بعد از ولایت امیرالمومنین كه آقای مسلمین و پسر عم رسول خدا صلی الله علیه و آله بود فرزند آزاد شده ی پیغمبر صلی الله علیه و آله، سرپرست شما شد. خدا شما را به زمین برد و از خود براند چگونه جهالتی كردید؟»

- وقتی وجوه مردم پیش معاویه نشسته بودند، «احنف بن قیس» هم حاضر بود، مردی از اهل شام آمد و خطبه ای خواند و علی علیه السلام را سب كرد.

احنف گفت: «معاویه! اگر این شخص می دانست تو از دشنام به رسولان خدا هم خوشنود می شوی، آنان را نیز دشنام می داد، از خدا بترس و دست از علی علیه السلام بردار.»

معاویه گفت: «احنف! چشم بر خار نهادی و بی رویه سخن گفتی، باید به منبر بروی و علی علیه السلام را سب كنی.»

وی گفت: «اگر به منبر بروم به انصاف سخن می گویم.»

گفت: «چه میكنی؟»

احنف گفت: «می روم حمد و ثنای الهی را به جا می آورم و بر پیغمبر صلی الله علیه و آله او درود می فرستم و می گویم: مردم! معاویه به من امر كرده كه علی علیه السلام را لعنت كنم، آگاه باشید علی علیه السلام و معاویه با هم اختلاف كردند و با هم جنگیدند و یكدیگر را یاغی خواندند. خدایا آن كه بر دیگری ظلم كرده و دار و دسته ای كه به دیگران ستم كرده، لعنت كن.» معاویه گفت: «معذورت داشتم.»

- در سفری كه معاویه به حج می رفت یكی از زن های با شخصیت را به نام «دارمیه كنانی» احضار كرد و بدو گفت می دانی چرا احضارت كردم؟ می خواهم بپرسم چرا علی علیه السلام را دوست و مرا دشمن داری؟

- معذورم دار.

- نمی شود.

- علی علیه السلام را از آن رو كه نسبت به رعیت عادل بود و دارایی را بالسویه تقسیم


می كرد و دوستدار بیچارگان بود دوست دارم و تو را بدان جهت كه با آن كسی كه لایق تر از تو بود، به جنگ پرداختی و شق عصای مسلمین كردی و از روی ظلم و هوا و هوس قضاوت كردی، دشمن دارم.

- لذا شكمت باد كرده! (دارمیه شكمش بزرگ بود)

- این ضرب المثل درباره ی مادر تو هند است.

- علی علیه السلام را چگونه یافتی؟

- این پادشاهی ای كه تو را فریفت و این نعمت كه تو را مشغول داشت، او را نفریفت و مشغول نكرد.

- گفتار او را شنیده ای؟

- آری. دلها را جلا می داد.

- راست گفتی، حاجتی داری؟

- صد شتر سرخ مو می خواهم.

- «فتی و لا كمالك» [1] ، می خواهی با آن چه كنی؟

- كودكان را با شیر آنها غذا می دهم و بزرگان را بدان زنده نگه می دارم. با آن كسب مكارم می كنم و بین خانواده ها صلح می دهم.

معاویه درخواستی او را داد و گفت:

- اگر علی علیه السلام زنده بود به تو هیچ نمی داد.

- آری حتی یك مو از اموال مسلمان ها به كسی نمی داد.

از این داستان، عمق مبارزات پراكنده و روحیه ی حاد طرفدارن علی علیه السلام و مخالفین معاویه و همچنین شجاعت و صلابت زن و مرد آنها معلوم می شود.

- «حجر بن عدی» از مبارزین سر سخت و فداكار و دشمن معروف معاویه بود. وی كه در عراق به سر می برد، روزی به زیاد اعتراض تندی كرد و او طبق دستور معاویه، وی را با یازده تن دیگر از كوفه به شام فرستاد، به شام نرسیده چند مأمور از


طرف معاویه جلو آنها آمده و او را تكلیف به سب علی علیه السلام كردند. او كه امتناع كرد با 5 تن دیگر كشته شدند و شش تن، رهایی یافتند.

خبر مرگ حجر، انقلابی به وجود آورد و افكار را تكان داد. عایشه در این زمینه گفت:

«به خدا حجر برای عرب عزت و سربلندی و دانایی بود.»

فرماندار خراسان كه «ربیع بن زیاد» نام داشت بعد از نماز به منبر رفت و گفت:

«در اسلام حادثه ای رخ داده كه بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله، نظیر آن سابقه نداشته است. خبر رسیده كه معاویه، حجر و یاران او را كشته. اگر مسلمین غیرت دارند باید به راه افتند و جنبش كنند.» [2] .

چنانكه در فصل گذشته خواندیم، بعد از شهادت امام مجتبی علیه السلام، كار سختگیری بیشتر شد و معاویه مبارزه را بر محور نام علی علیه السلام و دوستان او شروع كرد و طبعا شیعیان هم بر همین محور با او به مبارزه می پرداختند. اینكه معاویه لبه ی تیز تبلیغات خود را متوجه علی علیه السلام كرد، از یك عقده ی روحی شدید حكایت دارد. این عقده معلول ضرباتی است كه از قاطعیت فراموش ناشدنی علی بن ابی طالب علیه السلام، بر روح معاویه وارد آمد و تا آخر عمر فراموش نكرد.

علاوه، دشمنی سابقه دار خانوادگی كه با خاندان بنی هاشم داشت، در اینجا بروز كرد و در هر صورت، وی بدین ترتیب مسیر مبارزه را در افكار عوض كرد و لذا دیده می شود كه در مبارزات پراكنده ی مردم بیشتر مسأله رسم علی علیه السلام و فضایل علی علیه السلام مطرح است و كمتر از خراب كاری ها و فساد و تباهی دستگاه حاكمه سخن می گویند.

البته روشن بینان و مردمان فهمیده از قبیل «حجر بن عدی» علاوه بر دفاع از شخص علی بن ابی طالب علیه السلام، ایده ی او را نیز فراموش نكرده بودند و از آن نیز دفاع می كردند. حجر كه همیشه در كوفه با مغیره دعوا داشت، یك روز پای منبر مغیره


گفت به جای بدگویی از علی علیه السلام با مردم به عدالت رفتار كن و حقوق وا پس مانده ی مردم را بده. [3] .

آنچه گذشت مربوط به روحیه ی مردم مبارز طرفدار علی علیه السلام و مبارزات پراكنده ی آنان بود و اینك برای آنكه به روحیه ی دیگران نیز آشنا شویم خوبست به دو داستان ذیل توجه كنیم:

- «معاویه در سفر مكه به سعد بن ابی وقاص بطور سری گفت: چرا علی را لعنت نمی كنی؟ سعد سخت برآشفت و به او گفت: مرا به پنهانی نشانده ای و علی را سلب می كنی؟ اگر من یكی از خصال علی علیه السلام را داشتم، بهتر از هر چیزی بود كه آفتاب بر آن سایه می افكند. من دیگر در این خانه نمی آیم... وی خشمگین و ناراحت، معاویه را ترك گفت.» [4] .

- «مطرف پسر مغیرة بن شعبه می گوید: یك شب پدرم اندوهناك به خانه آمد و شام نخورد. به او گفتم:

-: چرا چنینی؟

-: از پیش كافرترین و خبیث ترین مردم آمده ام.

-: چه شده؟

-: در خلوت به معاویه گفتم: سنت زیاد شده، خوبست به بنی هاشم - كه اكنون دیگر چیزی ندارند كه از آنها بترسی - احسان وصله ی رحم كنی. این، برای تو می ماند. معاویه به من گفت:

هیهات! چه ذكر خیری می ماند؟ ابوبكر و عمر چقدر فعالیت كردند؟ اینك كسی اسم آنها را می برد؟ ولی هر روز پنج مرتبه برای پسر «ابی كبشه» فریاد می زنند: «اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله.»! [5] .


آماری كه جنایات معاویه را از نظر كشتار عمومی نشان می دهد، حاكی از آن است كه امت ستم كشیده ای كه با خودكامگی ها و اقدامات ضد اسلامی معاویه مخالف بودند؛ در دوران سیاه حكومت او ساكت نبودند. وگرنه، این همه در گوشه و كنار مملكت، مردم، كشته نمی شدند. یك دقت نشان می دهد كه روحیه ی عمومی مردم، از دستگاه اموی ناراضی بوده، ولی همان گونه كه در همه ادوار چنین بوده، تنها یك عده، شهامت آن را پیدا می كردند كه نارضایتی عمومی را مجسم كنند و در این راه جان دهند. ولی روحیه ی مردم در مسأله ولایت عهدی یزید، بیشتر ظاهر و مبارزات آنان، تشكل یافته تر شد. و همان گونه كه اشاره شد علت این بود كه در این مسأله علاوه بر مخالفین اصولی و با هدف، عده ی دیگری هم كه خود طمع خلافت در سر داشتند به مخالفت برخاستند. این مخالفت ها به طوری كه خواندیم علنی و احیانا حاد و تند بوده؛ ولی معاویه با استفاده از روح عمومی اجتماعات، با تهدید و تطمیع، مطلب را تمام كرد. عده ای ساكت شدند و دیگران هم به صف موافقین پیوستند.

این بود فشرده ای از سیمای نیم قرن پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله. اكنون لازم است چهره ی سیاسی امام در قبال اوضاع نیم قرن گذشته تماشا كنیم و اصطكاك اجتناب ناپذیر او را با حصول نیم قرن انحراف و ظلم از نظر بگذرانیم.



[1] مثل معرفي است و در مورد اشخاص جوانمرد و بلند نظر. يعني فلاني جوانمرد است ولي نه مانند مالك. (مالك بن نويره كه ضرب المثل جوانمردي بود).

[2] الامام علي (ع)، ج 4، ص 828.

[3] همان منابع.

[4] الامام علي (ع)، ج 4، ص 810.

[5] الامام علي، ص 779.